این وبلاگ فقط واس خاطر اون دسته از آدماییه که اهل وبلاگ خوندن نیستن. جون من خوندی یه تیکه ای، مجیزی، مجازی، حرفی، دردی، فحشی چیزی بده بفهمم آدمم این وبلاگ و می بینه!
...
پدر داشت روزنامه می خواند پسر که حوصله اش سر رفته بود پیش پدرش رفت و گفت : پدر بیا بازی کنیم پدر که بی حوصله بود چند تکه از روزنامه که عکس نقشه دنیا بود تکه تکه کرد و به پسرش داد و گفت برو درستش کن . پسر هم رفت و بعد از مدتی عکس را به پدرش داد. پدر دید پسرش نقشه جهان رو کاملاً درست جمع کرده از او پرسید که نقشه جهان رو …از کجا یاد گرفتی؟ پسر گفت : من عکس اون آدم پشت صفحه رو درست کردم . وقتی آدمها درست بشن دنیا هم درست میشه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
سلام، خوش اومدید، هرچی دلت می خواد بفرما!