فاضل نظری‎

راز این داغ نه در سجده طولانی ماست
بوسه ی اوست که چون مُهر به پیشانی ماست

شادمانیم که در سنگدلی چون دیوار
باز هم پنجره ای در دل سیمانی ماست

موج با تجربه صخره به در یا برگشت
کمترین فایده ی عشق پشیمانی ماست

خانه ای بر سر خود ریخته ایم اما عشق
همچنان منتظر لحظه ویرانی ماست

باد پیغامرسان من و او خواهد ماند
گر چه خود بی خبر از بوسه ی پنهانی ماست

قیمت

قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد
سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را

زندگی

زندگي زيباست حتي اگر کور باشي ؟خوش آهنگ است حتي اگر کر باشي مسحور کننده است حتي اگر فلج باشي؟ اما بي ارزش است اگرثانيه اي عاشق نباشي...

بهمن رافعی

کدامین چشمه سمی شد که آب از آب می‌ترسد؟‎
و حتی ذهن ماهیگیر از قلاب می‌ترسد
کدامین وحشت وحشی گرفته روح دریا را؟‎
که توفان از خروش و موج از گرداب می‌ترسد
گرفته وسعت شب را غباری آن‌چنان مبهم‎
که چشم از دیدگاه و ماه از مهتاب می‌ترسد
شب است و خیمه شب بازان و رقص وحشی اشباح‎
مژه از پلک و پلک از چشم و چشم از خواب می‌ترسد

بهمن رافعی

وقتی بهار،تکیه به پاییز می کند
احساس را مخاطره آمیز می کند
بر باغ ها چه رفته که دوشیزه ی بهار،
خود را عروس کولی پاییز می کند؟
ساقی دگر منوش و منوشان ، که روزگار
پیمانه را زخون تو لبریز می کند
از بس مجاز ، جای حقیقت نگاه کرد
تصویر هم از آیینه پرهیز می کند
موج سموم زرد،نفسهای سبز را
توفان بی ترحم چنگیز می کند
بر شعر من چه رفته که باغ زمانه را
با برگریز واژه،غم انگیز می کند

گل کوزه گران

گوهر جام جم از کان جهان دگر است
تو تمنا ز گل کوزه گران میداری؟

افسانه خارپشتها

در عصر یخبندان بسیاری از حیوانات یخ زدند و مردند

...خارپشتها وخامت اوضاع را دریافتند و تصمیم گرفتند دور هم جمع شوند

و بدین ترتیب خود را حفظ کنند ولی خارهایشان یکدیگررا زخمی میکرد

با اینکه وقتی نزدیکتر بودند گرمتر میشدند ولی تصمیم گرفتند ازکنارهم دور شوند

ولی با این وضع از سرما یخ زده می مردند

ازاین رو مجبور بودند برگزینند: یا خارهای دوستان را تحمل کنند

و یا نسلشان از روی زمین محو گردد .


دریافتند که باز گردند و گردهم آیند.

آموختند که با زخم های کوچکی که از همزیستی بسیار نزدیک با کسی بوجود می آید

کنار بیایند و زندگی کنند

چون گرمای وجود آنها مهمتراست


و اینچنین توانستند زنده بمانند

مشکن خویشتن خویشت را

چوپان بيچاره خودش را كشت كه آن بز چالاك از آن جوي آب بپرد نشد كه نشد. او مي‌دانست پريدن اين بز از جوي آب همان و پريدن يك گله گوسفند و بز به دنبال آن همان. عرض جوي آب قدري نبود كه حيواني چون نتواند از آن بگذرد... نه چوبي كه بر تن و بدنش مي‌زد سودي بخشيد و نه فريادهاي چوپان بخت برگشته!
پيرمرد دنيا ديده‌اي از آن جا مي‌گذشت وقتي ماجرا را ديد پيش آمد و گفت من چاره كار را مي‌دانم. آنگاه چوب دستي خود را در جوي آب فرو برد و آب
زلال جوي را گل آلود كرد. بز به محض آنكه آب جوي را ديد از سر آن پريد و در پي او تمام گله پريد. چوپان مات و مبهوت ماند. اين چه كاري بود و چه تأثيري داشت؟
پيرمرد كه آثار بهت و حيرت را در چهره چوپان جوان مي‌ديد گفت: تعجبي ندارد تا خودش را در جوي آب مي‌ديد حاضر نبود پا روي خويش بگذارد آب را كه گل كردم ديگر خودش را نديد و از جوي پريد.
و من فهميدم اين كه حيواني بيش نيست پا بر سر خويش نمي‌گذارد و خود را نمي‌شكند چه رسد به انسان كه بتي ساخته است از خويش و گاهي آن را مي‌پرستد

فیلسوف زن

زنها نمی تونن فیبسوف بشن، ولی می تونن فیلسوف های زیادی در اطراف خودشون داشته باشن.

تفاوت سه دسته از آدم ها

دم هاي بزرگ در باره ايده ها سخن مي گويند
آدم هاي متوسط در باره چيزها سخن مي گويند
آدم هاي كوچك پشت سر ديگران سخن مي گويند

آدم هاي بزرگ درد ديگران را دارند
آدم هاي متوسط درد خودشان را دارند
آدم هاي كوچك بي دردند

آدم هاي بزرگ عظمت ديگران را مي بينند
آدم هاي متوسط به دنبال عظمت خود هستند
آدم هاي كوچك عظمت خود را در تحقير ديگران مي بينند

آدم هاي بزرگ به دنبال كسب حكمت هستند
آدم هاي متوسط به دنبال كسب دانش هستند
آدم هاي كوچك به دنبال كسب سواد هستند

آدم هاي بزرگ به دنبال طرح پرسش هاي بي پاسخ هستند
آدم هاي متوسط پرسش هائي مي پرسند كه پاسخ دارد
آدم هاي كوچك مي پندارند پاسخ همه پرسش ها را مي دانند

آدم هاي بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند
آدم هاي متوسط به دنبال حل مسئله هستند
آدم هاي كوچك مسئله ندارند

آدم هاي بزرگ سكوت را براي سخن گفتن برمي گزينند
آدم هاي متوسط گاه سكوت را بر سخن گفتن ترجيح مي دهند
آدم هاي كوچك با سخن گفتن بسيار، فرصت سكوت را از خود مي گيرند

نطر بچه ها درمورد عشق

بهترين سن براي ازدواج از زبان بچه هاى 5 تا 10 ساله

سوال‌هاي زير را از بچه‌هاي 5 تا 10 ساله پرسيده‌اند. اما انگارجواب‌هاي آنها خيلي بچگانه نيست!

بهترين سن براي ازدواج چند سالگي است؟

«۸۴سالگي! چون در آن سن مجبور نيستيد کار کنيد و مي‌توانيد هي دراز بکشيد و فقط همديگر را دوست داشته باشيد.» جودي، 8 ساله

«مهدکودکم که تمام بشود، مي‌روم و براي خودم دنبال زن مي‌گردم!» تام، 5 ساله

در اولين قرار ملاقات، زن و مردها به هم چه مي‌گويند؟

«در اولين قرار ملاقات فقط به هم دروغ مي‌گويند و اين معمولا باعث مي‌شود که از هم خوش‌شان بيايد و يک قرار دوم بگذارند.» مايک، 10 ساله

مساله حياتي: بهتر است آدم ازدواج کند يا مجرد بماند؟

«دخترها بهتر است مجرد بمانند، اما پسرها بايد ازدواج کنند چون يک نفر را لازم دارند که دنبالشان راه بيفتد و تميز کند!» لينت، 9 ساله

«بابا اين چيزها سردرد مي‌آورد. من فقط يک بچه‌ام. من همچين بدبختي‌هايي نمي‌خواهم.» کني، 7 ساله

چرا دو نفر عاشق هم مي‌شوند؟

«هيچ کس نمي‌داند چه اتفاقي مي‌افتد، ولي من شنيده‌ام که يک ربط‌هايي به بويي که آدم مي‌دهد دارد، براي همين است که مردم اين قدر عطر و ادکلن مي‌خرند.» جين، 9 ساله

«مي‌گويند يکي به قلب آدم تير مي‌زند و اين حرف‌ها، ولي مثل اينکه بقيه‌اش اين قدر درد ندارد.» هارلن، 8 ساله
عاشق شدن چطوري است؟

«مثل يک بهمن که براي زنده ماندن بايد زود از زير آن فرار کني.» راجر، 9 ساله

«اگر عاشق شدن مثل يادگرفتن حروف الفبا سخت است، من يکي که نمي‌خواهم. خيلي طول مي‌کشد.» لئو، 7 ساله
نقش خوش‌تيپي در عشق

«اگر مي‌خواهيد کسي که در حال حاضر جزئي از خانواده‌تان نيست، دوستتان داشته باشد، خيلي مهم نيست که خوشگل باشيد.» ژوانه، 8 ساله

«فقط قيافه مهم نيست. من را نگاه کنيد. خيلي خوش‌تيپم. اما هنوز کسي پيدا نکرده‌ام که با من ازدواج کند.» گري، 7 ساله
«زيبايي يک چيز ظاهري است، نمي‌تواند خيلي ماندگار باشد.» کريستينه، 9 ساله

چرا عشاق دست هم را مي‌گيرند؟

«مي‌خواهند مطمئن شوند که حلقه‌هايشان نمي‌افتد، چون خيلي بالايش پول داده‌اند.» ديو، 8 ساله
عقايد محرمانه درباره عشق

«من عشق را دوست دارم، فقط به شرطي که وقتي تلويزيون کارتون مي‌دهد، اتفاق نيفتد.» آنيتا، 6ساله

«عشق آدم را پيدا مي‌کند، حتي اگر خودت را از آن پنهان کني. من از 5 سالگي تلاش مي‌کنم که خودم را از آن پنهان کنم ولي دخترها مدام پيدايم مي‌کنند.» بابي، 8ساله

«خيلي دنبال عشق نيستم. فکر مي‌کنم کلاس چهارم بودن به اندازه کافي سخت هست.» رژينا، 10 ساله


ویژگی های شخصی برای اینکه عاشق خوبی باشید.

«يکي از شما بايد بلد باشد که خوب چک بنويسد، چون حتي اگر صد هزار کيلو هم عشق داشته باشيد، باز هم يک قبض‌هايي هست که بايد پرداخت کنيد.» آوا، 8 ساله
راه‌هايي که مي‌شود کسي را عاشق خودتان کنيد

«به آنها بگوييد که فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي شکلات داريد.» دل، 6 ساله

«يک سري کارها را نکنيد مثلا اينکه کتاني سبز بدبو داشته باشيد... ممکن است با اين کارتان توجه کسي را جلب کنيد اما توجه، عشق نيست. » آلونزو، 9 ساله

«يکي از راه‌هايش اين است که دختر مورد نظر را براي غذاخوردن بيرون دعوت کنيد. حتما يک چيزي بخريد که دوست دارد؛ مخصوصا سيب‌زميني سرخ کرده.» بارت، 9ساله
چطوري مي‌شود فهميد دو تا آدمي که توي رستوران غذا مي‌خورند عاشق هم هستند؟

«فقط نگاه کنيد و ببينيد که مرد صورت حساب را برمي‌دارد يا نه. اين راهي است که مي‌شود فهميد عاشق شده يا نه.» جان، 9 ساله

«عاشق‌ها فقط به هم خيره مي‌شوند و غذايشان سرد مي‌شود. بقيه بيشتر به غذا توجه مي‌کنند.» براد، 8 ساله

«اگر يکي از آن دسرهايي سفارش بدهند که با آتش درست مي‌کنند، عاشقند. چون يعني قلب خودشان هم آن جوري است... توي آتش» کريستينه، 9 ساله
وقتي مردم مي‌گويند: دوستت دارم، به چه فکر مي‌کنند؟

«به خودشان مي‌گويند: بله واقعا دوستش دارم. ولي کاش مي‌شد حداقل روزي يک بار دوش بگيرد.» ميشله، 9ساله
چطور مي‌شود عاشق ماند؟

«اسم زنتان را فراموش نکنيد... اين کار کل عشق را نابود مي‌کند.» راجر، 8 ساله
«همسرتان را زياد ببوسيد. اين کار باعث مي‌شود او يادش برود که شما هيچ وقت آشغال را بيرون نمي‌گذاريد ..
...............

عربی

تا حالا فک کردید:
سگ وق وق می کنه زوزه می کشد نه اینکه "پارس" می کنه.
غذا در غربی به معنای پهن شتره
پس دیگه هنگام ناهار و شام و دیگر مواقع بجای "غذا" از خوراک استفاده کنیم

اینا تکنیکای عربی برای حمله فرهنگی به ایران بود

ادبیات

خیلی جالبه این ادبیات کوچه و بازار

استفاده کلمات به صورت تکراری و متفاوته
برای مثال :

بنزین ---> منزین ب به م

ماشین ---> پاشین م به پ


کشیش و مست

کشیشی در اتوبوس نشسته بود که یک ولگرد مست و لایعقل سوار شد و کنار او نشست
مردک روزنامه ای باز کرد و مشغول خواندن شد
بعد از مدتی هم از کشیش پرسید : پدر روحانی روماتیسم از چی ایجاد میشود؟

کشیش هم موعظه را شروع کرد و گفت روماتیسم حاصل مستی و میگساری و بی بند و باری است
مردک با حالت منفعل دوباره سرش گرم روزنامه خودش شد

بعد کشیش از او پرسید تو حالا چند وقت است که روماتیسم داری؟

مردک گفت من روماتیسم ندارم، اینجا نوشته است پاپ اعظم دچار روماتیسم بدی است

آخرین کلمات

آخرین کلمات یک الکتریسین : خوب حالا روشنش کن...

آخرین کلمات یک انسان عصر حجر : فکر میکنی توی این غار چیه؟

آخرین کلمات یک بندباز : نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره...

آخرین کلمات یک پلیس : شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره...

آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون : این نوع مار رو میشناسم، سمی نیست...

آخرین کلمات یک چترباز : پس چترم کو؟

آخرین کلمات یک خبرنگار : بله، سیل داره به طرفمون میاد...

آخرین کلمات یک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی...

آخرین کلمات یک دیوانه : من یه پرنده ام!

آخرین کلمات یک غواص : نه این طرفها کوسه وجود نداره...

آخرین کلمات یک فضانورد : برای یک ربع دیگه هوا دارم...

آخرین کلمات یک قهرمان : کمک نمیخوام، همه اش سه نفرند...

آخرین کلمات یک گروگان : من که میدونم تو عرضه ی شلیک کردن نداری...

آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه : این آزمایش کاملاً بی خطره...

آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه...

آخرین کلمات یک معلم رانندگی : نگه دار! چراغ قرمزه!

آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم...

آخرین کلمات یک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک: گفتی تا چند بشمرم

فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه

فقر اینه که ۲ تا النگو توی دستت باشه و ۲ تا دندون خراب توی دهنت؛

فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما از تاریخ کشورت هیچی ندونی؛

فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛

فقر اینه که وقتی با زنت می ری بیرون مدام بهش گوشزد کنی که موها و گردنشو بپوشونه، وقتی تنها میری بیرون جلو پای زن یکی دیگه ترمز بزنی و بهش بگی خوششششگلهههه؛

فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ۳ ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛

فقر اینه که ۶ بار مکه رفته باشی و گرسنگی و درموندگی همسایه بغلیت رو ندونی

فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛

فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛

فقر اینه که حاجی بازاری باشی و پولت از پارو بالا بره اما کفشهات واکس نداشته باشه و بوی عرق زیر بغلت حجره ات رو برداشته باشه؛

فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

فقر اینه که ۱۵ میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛

فقر اینه که ماشین ۴۰ میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛

فقر اینه که به زنت بگی کار نکن، ما که احتیاج مالی نداریم؛

فقر اینه که همه جا شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛

فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی های تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛

فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه؛

یه جک آمریکایی در باره طالبان

1. You refine heroin for a living, but you have a moral objection to liquor.

2. You own a $3,000 machine gun and $5,000 rocket launcher, but you can't afford shoes.

3. You have more wives than teeth.

4. You wipe your butt with your bare hand, but consider bacon "unclean."

5. You think vests come in two styles: bullet-proof and suicide.

6. You can't think of anyone you haven't declared Jihad against.

7. You consider television dangerous, but routinely carry explosives in your clothing.

8. You were amazed to discover that cell phones have uses other than setting off roadside bombs.

9. You have nothing against women and think every man should own at least two.

10. You've always had a crush on your neighbor's goat.

ما ایرانی ها

که زندگی را براحتی امریکایی ها میگیریم و از آنها شوخ طبع تریم، به مودبی انگلیسی ها هستیم، بیشتر از فرانسوی ها عاشقانه سخن میگوییم، در دوستی دست کمی از ایتالیایها نداریم، بمانند اسپانیاییها پرحرارتیم، از یونانی ها فیلسوفتریم، چرا اینقد بی خردیم!!!!!!!

گاهگاهی که دلم یاد تورا میگیرد


گاهگاهی که دلم ياد تو را ميگيرد
تک تک فاصله ها در گذر تلخ زمان می ميرند
در همه جای دلم شوق ديدار تو جان ميگيرد
اشک در چشم ترم می ميرد
خانه ی تنگ دلم بوی تو را می گيرد


گاهگاهی که تو و روی تو را می جويم
گويی از اين لجن اب عطر گلی می بويم
من به تو در گذر خاطره ها غصه ی دل می گويم
من از اين خانه ی کمرنگ دلم هرچه غم است می شويم


گاهگاهی که شبان خواب تو را می بينم
در خيال خوش خواب دست تو را مي گيرم
من برای تو و ان خنده ی مستانه و خوش می ميرم
من به پای اين نگاه افتابی تا ابد می شينم


گاهگاهی من به شوق تو و ديدار رخت تا دم در می ايم
من غروب مهر را مطلع تو می دانم
من تو را معجزه ی خنده ی دل می خوانم
تو مرا تلخ گزيدی تو مرا هر دفعه راندی من عاشق اين را می دانم


گرچه می دانم نمی ايی
که می دانم گذرگاهت همه جا هست جز کوی من اواره ی راضی
که می دانم همه کس جز من عاشق همان هستند که می خواهی
که می دانم گذر از کوچه ی عشقم نمی دانی
افسوس! که خوب می دانم نمی ايی


گاهگاهی که دلم ياد تو را می گيرد
اب از کاسه ی صبر دل من مي ريزد
نفسم می گيرد
انتظار ها عا قبت جان مرا ميگيرد

ارزش دشمن

اگه کسی برات ارزش نداره،هیچ اشکالی نیست!
ولی دیگه مثل دشمنت باهاش رفتار نکن

دوست

آئینه نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت، صبح ستاره باران.‬

خواص با بصیرت




لیست افرادی از خواص با بصیرت. انتشار یافته توسط جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی

۱- آیت ا... نوری همدانی
۲- آیت ا... محمد یزدی
۳- آیت ا... مصباح یزدی
۴- آیت ا... مهدوی كنی
۵- آیت ا... علم الهدی
۶- آیت ا... خزعلی
۷- آیت ا... جنتی
۸- حجت الاسلام پناهیان سخنران
۹- حجت الاسلام حمید رسایی نماینده
۱۰- حجت الاسلام روح الله حسینیان نماینده

۱۱- حجت الاسلام سید احمد خاتمی امام جمعه
۱۲- حجت الاسلام رحیمیان نماینده رهبری دربنیاد شهید
۱۳- حجت الاسلام حسین سوزنچی نویسنده
۱۴- حجت الاسلام مهدی طائب سخنران
۱۵- حجت الاسلام محمدیان نماینده رهبری در دانشگاهها
۱۶- حیدر رحیم پور ازغدی روزنامه نگار
۱۷- حسن رحیم پور ازغدی نویسنده
۱۸- سردار عزیز جعفری فرمانده سپاه
۱۹- سردار باقرزاده ترویج آثار دفاع مقدس
۲۰- حسن عباسی سخنران

۲۱- كوچك زاده نماینده
۲۲- علیرضا زاكانی نماینده
۲۳- امیرحسین تركش دوز نویسنده
۲۴- حسین كچویان عضوشورای انقلاب فرهنگی
۲۵- حداد عادل نماینده
۲۶- زهره الهیان نماینده
۲۷- حجت الاسلام مرتضی آقاتهرانی نماینده
۲۸- حسین فدایی نماینده
۲۹- غلامحسین الهام مشاور رییس جمهور
۳۰- سعید قاسمی سخنران

۳۱- عبدالحسین روح الامینی فعال سیاسی
۳۲- عباس سلیمی نمین نویسنده
۳۳- خانم فروز رجایی فر فعال سیاسی
۳۴- محمدصادق كوشكی نویسنده
۳۵- حمیدرضا مقدم‌فر مدیرعامل خبرگزاری فارس
۳۶- محمدجواد لاریجانی معاون قوه قضایی
۳۷- حشمت الله قنبری سخنران
۳۸- حسین شریعتمداری مدیرمسئول روزنامه كیهان
۳۹- محمدحسین صفار هرندی مشاور سپاه
۴۰- سید علیرضا مرندی نماینده

۴۱- ولی الله همت (برادر شهید همت)
۴۲- سعید حدادیان مداح
۴۳- شجاعی زند نویسنده
۴۴- وحید جلیلی روزنامه نگار
۴۵- مسعود رضایی نویسنده
۴۶- وحید یامین پور مجری
۴۷- سید نظام الدین موسوی مدیرمسئول روزنامه جوان
۴۸- حسین قدیانی (وبلاگ قطعه ۲۶)
۴۹- پرویز امینی (نویسنده كتاب جامعه شناسی ۲۲ خرداد)
۵۰- حمیدرضا اسماعیلی (نویسنده كتاب شورش اشرافیت بر جمهوریت)

۵۱- محمدحسن روزی طلب روزنامه نگار
۵۲- خانم فاطمه رجبی نویسنده
۵۳- خانم اصلانی (سازمان بسیج دانشجویی)
۵۴- خانم لاله افتخاری نماینده
۵۵- ابوالقاسم طالبی فیلمساز
۵۶- علی محمد مودب شاعر
۵۷- علیرضا قزوه شاعر
۵۸- فرج ا... سلحشور فیلمساز
۵۹- علی معلم دامغانی شاعر
۶۰- مرتضی امیری اسفندقه شاعر

۶۱- سید محمد مرندی مناظره كننده
۶۲- علیرضا افتخاری خواننده
۶۳- سرباز روح الله رضوی (دانشگاه علم و صنعت)
۶۴- امید حسینی (وبلاگ آهستان)
۶۵- یاسر جلالی (مستند یزدان تفنگ ندارد)
۶۶- محسن اردستانی (مبارزكلیپ )
۶۷- محمدرضا دهشیری (مستند ایران سبز )
۶۸- میثم محمد حسنی (وبلاگ دوئل)
۶۹- جمشید جم (خواننده سرود یار دبستانی)
۷۰- فرزاد جمشیدی مجری

۷۱- محمد مهدی سیار شاعر
۷۲- عاطفه سمایی فعال زن

راست و دروغ

راست ها و دروغ ها !!!! ...
کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ ، فيلسوف است.
کسی که راست و دروغ برای او يکی است متملق و چاپلوس است.
کسی که پول ميگيرد تا دروغ بگويد دلال است.
کسی که دروغ می گويد تا پول بگيرد گداست.
کسی که پول می گيرد تا راست و دروغ را تشخيص دهد قاضی است.
کسی که پول می گيرد تا گاهی راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد وکيل است.
کسی که جز راست چيزی نمی گويد بچه است.
کسی که به خودش هم دروغ می گويد متکبر و خود پسند است.
کسی که دروغ خودش را باور می کند ابله است.
کسی که سخنان دروغش شيرين است شاعر است.
کسی که اصلا دروغ نمی گويد مرده است.
کسی که دروغ می گويد و قسم هم می خورد بازاری است.
کسی که دروغ می گويد و خودش هم نمی فهمد پر حرف است.
کسی که مردم سخنان دروغ او را راست می پندارند سياستمدار است.
کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و به او می خندند ديوانه است.

خداییش ساعت به این باحالی دیدی

نشد

به خدا حافظی تلخ تو سوگند، نشد

که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر

هیچ کس ! هیچ کس ! اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد

جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها

عاقبت با قلم شرم نوشتند : نشد‎


شاعرش رو پیدا ننمودم، هلپ کنید

راه

انسان سه راه دارد:
راه اول از انديشه مي‌گذرد، اين والاترين راه است.
راه دوم از تقليد مي‌گذرد، اين آسان‌ترين راه است.
و راه سوم از تجربه مي‌گذرد، اين تلخ‌ترين راه است

خدا

خدا کند که دل؛ این گنج پر غبار قدیمی
به دست راهزنی پاک و خوش سلیقه بیافتد !
چه می شود که در انبوه تیرهای پیاپی
نگاه تیر خلاصی به این شقیقه بیافتد


سید مهدی موسوی

من خدا را دارم

من خدا را دارم،
کوله بارم بر دوش ،
سفری می باید.
سفری بی همراه ،
گم شدن تا ته تنهایی محض...
سازکم با من گفت ،
هرکجا لرزیدی ،
از سفر ترسیدی ،
تو بگو از ته دل : من خدا را دارم...
من و سازم چندیست که فقط با اوییم

عاشقی

آسمان جای عجیبیست نمی دانستم
عاشقی کار غریبیست نمی دانستم
عمر مدیون نفس نیست نمی دانستم
عشق کار همه کس نیست نمیدانستم

فال من

فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش

دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش

جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش

بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

ای که در کوچه معشوقه ما می‌گذری
بر حذر باش که سر می‌شکند دیوارش

آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش

صحبت عافیتت گر چه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرومگذارش

صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش

دل حافظ که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش